مرگ بی پایان پارت ۲۲
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جونگکوک ویو:
باورم نمیشه یعنی اون بچه ای که من سالها براش پدری کردن بچه ی من نیست پس اخه بچه ی کی میتونه باشه؟ وای اصلا حالم خوب نیست البته از یه طرفم خوب شد اخه من هنوز به ا. ت حس دارم و در طول این سالها که جدا بودیم حسم نسبت بهش کمتر نشد بلکه روز به روز بیشتر شد الان دیگه حداقل میدونه هیونجین بچه ی من نیست و ممکنه یه فرصت دوباره باشه برام ولی نمیدونم اخه ا. ت هم کنار نیک خوشحاله و اینکه معلوم نیست که حسمون دو طرفس یانه حال منو بد میکنه
ا. ت ویو: وای چقدر خوب شد انگار بعد از سال ها یه بار سنگینی از رو دوشم بر داشته شده و خیلی خوشحالم ولی از یه بابت دیگه خیلی خوبه چون الان میدونم هیونجین بچه ی جونگکوک نیست و یکم از نفرتم کم شده ولی در حدی نیست که بخام ببخشمش
نیک ویو:
چرا باید ا. ت اینکار رو میکرد اخه به ا. ت چه ارتباطی داره که نمیدونم بچه ی فلانی بچش نیست و اینجور. ماجرا ها خیلی این کار ا. ت ذهنم رو درگیر کرده و راستش الانم حالم خوب نیست بذار ازش بپرسم
نیک: میگم ا. ت
ا. ت:جونم
نیک: این پسره اسمش چی بود؟ اااهااا جونگکوک به تو چه ارتباطی داره که اینکار رو کردی؟
ا. ت: اممممم راستش جونگکوک همون همسر قبلیه منه
نیک: خب بازم مال گذشتس تو مگه بامن خوشحال نیستی کع اینکار رو کردی که لج جونگکوک رو دربیاری؟
ا. ت: خب بیین من میخاستم انتقامم رو بگیرم وگرنه منظوری نداشتم عشقم
نیک: اها باش عزیزم
..................... ادامه. دارد
سیسیا ببخشید اگه یکم دیر شد یکم ذهنم درگیر بود نتونستم بنویسم ♥
جونگکوک ویو:
باورم نمیشه یعنی اون بچه ای که من سالها براش پدری کردن بچه ی من نیست پس اخه بچه ی کی میتونه باشه؟ وای اصلا حالم خوب نیست البته از یه طرفم خوب شد اخه من هنوز به ا. ت حس دارم و در طول این سالها که جدا بودیم حسم نسبت بهش کمتر نشد بلکه روز به روز بیشتر شد الان دیگه حداقل میدونه هیونجین بچه ی من نیست و ممکنه یه فرصت دوباره باشه برام ولی نمیدونم اخه ا. ت هم کنار نیک خوشحاله و اینکه معلوم نیست که حسمون دو طرفس یانه حال منو بد میکنه
ا. ت ویو: وای چقدر خوب شد انگار بعد از سال ها یه بار سنگینی از رو دوشم بر داشته شده و خیلی خوشحالم ولی از یه بابت دیگه خیلی خوبه چون الان میدونم هیونجین بچه ی جونگکوک نیست و یکم از نفرتم کم شده ولی در حدی نیست که بخام ببخشمش
نیک ویو:
چرا باید ا. ت اینکار رو میکرد اخه به ا. ت چه ارتباطی داره که نمیدونم بچه ی فلانی بچش نیست و اینجور. ماجرا ها خیلی این کار ا. ت ذهنم رو درگیر کرده و راستش الانم حالم خوب نیست بذار ازش بپرسم
نیک: میگم ا. ت
ا. ت:جونم
نیک: این پسره اسمش چی بود؟ اااهااا جونگکوک به تو چه ارتباطی داره که اینکار رو کردی؟
ا. ت: اممممم راستش جونگکوک همون همسر قبلیه منه
نیک: خب بازم مال گذشتس تو مگه بامن خوشحال نیستی کع اینکار رو کردی که لج جونگکوک رو دربیاری؟
ا. ت: خب بیین من میخاستم انتقامم رو بگیرم وگرنه منظوری نداشتم عشقم
نیک: اها باش عزیزم
..................... ادامه. دارد
سیسیا ببخشید اگه یکم دیر شد یکم ذهنم درگیر بود نتونستم بنویسم ♥
- ۳.۹k
- ۳۰ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط